معنی از وسایل ازمایشگاه

حل جدول

از وسایل ازمایشگاه

بوته


ترشی ازمایشگاه

اسید


ظرف ازمایشگاه

ارلن، بوته.


وسایل

ابزار


وسایل و آلات

وسایل، اسباب، ابزارها، ادوات، افزار


وسایل وآلات

لوازم

فارسی به عربی

ازمایشگاه

مختبر


وسایل

اثاث، ادات


وسایل ورود

بوابه

فارسی به آلمانی

لغت نامه دهخدا

وسایل

وسایل. [وَ ی ِ] (ع اِ) وسائل. ج ِ وسیله.اسباب و لوازم. (فرهنگ فارسی معین): با این وسایل و فضایل در خصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی. (فرهنگ فارسی معین از لباب الالباب).
گر تو برانی کسم شفیع نباشد
ره به تو دانم دگر به هیچ وسایل.
سعدی.
- وسایل ارتباطی، هر چیز که ارتباط میان دو کس یا دو جا برقرار کند.
- وسایل نقلیه، وسایط نقلیه.

فرهنگ فارسی هوشیار

وسایل

وسایل در فارسی (تک: وسیله) افزارها چاره ها (اسم) جمع وسیله اسباب لوازم ((و با این وسایل و فضایل درخصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی. ))

فرهنگ عمید

وسایل

وسیله
* وسایل نقلیه: هر نوع وسیله که برای حمل‌ونقل به کار می‌رود، مانند گاری، اتومبیل، کامیون، کشتی،

فرهنگ معین

وسایل

(وَ یِ) [ع.] جِ وسیله، اسباب، لوازم.

مترادف و متضاد زبان فارسی

وسایل

ابزار، ادوات، اسباب، جهاز، سامان، لوازم، وسایط

معادل ابجد

از وسایل ازمایشگاه

500

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری